استعمال لفظ در اکثر از معنا (جلسه ۹۰)

اساساً اینکه عده‌ای گفته‌اند «استعمال لفظ واحد در اکثر از معنا جایز است» به این معناست که آنچه از متکلم صادر می‌شود و سامع می‌شنود واحد است و کاری ندارند که در ذهن‌ها چه اتفاقی می‌افتد. بنابراین روی لفظ خارجی متمرکز ...

تقریرات درس خارج اصول

آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته

دوره سوم، سال اول، جلسه نودم (۱۳۹۸/۰۲/۰۸)

پاسخ مرحوم امام رحمه الله به تقریر اول خود از کلام آخوند رحمه الله

حضرت امام قدس سره بعد از آنکه با به‌کار بستن نهایت تلاش، دو تقریر از کلام آخوند رحمه الله ارائه دادند ـ که دومی آن بعداً خواهد آمد إن‌شاءالله ـ خودشان در صدد نقد برمی‌آیند و بر هردو تقریر اشکال می‌کنند.

ایشان در ردّ تقریر اول، در جایگاه مستشکل می‌فرمایند: شما در وجه امتناع استعمال لفظ در اکثر از معنا فرمودید که لازم می‌آید شیء واحد شیئین باشد و برای رسیدن به این هدف، مقدماتی را طی‌ کردید و گفتید لحاظ لفظ به تبع لحاظ معنا و غیر منفک از آن است، در نتیجه چون معنا دوتاست باید لفظ هم که ملحوظ بالذات است، به تبع لحاظ معنا دوبار لحاظ شود، درحالی‌که فرض شد لفظ یکی است، پس لازم می‌آید لفظ ‌واحد شیئین باشد. در مقابل می‌گوییم: آیا این محذور برای متکلم است یا برای سامع؟ مقصود شما هرکدام که باشد، این محذور وجود ندارد. البته تمرکز بحث روی متکلم است و اگر بحثی هم از سامع باشد طفیلی و تبعی است.

اگر این محذور برای متکلم باشد، به این بیان که: «متکلم اگر بخواهد معنایی را افاده کند به‌ناچار علاوه بر لحاظ معنا، لفظ آن را هم بالتبع لحاظ می‌کند و لذا وقتی که دو معنا را اراده کرد، یعنی دو لحاظ دارد و لحاظ هم یعنی وجود ملحوظ، در نتیجه باید ملحوظ بالذات (لفظ) دوتا باشد و این مستلزم آن است که لفظ واحد، دوتا شود» می‌گوییم: از کجا ادعا می‌کنید که متکلم وقتی می‌خواهد چند معنا را در ذهنش لحاظ کند حتماً باید برای هرکدام استقلالاً منتقل به لفظ شود؟! خیر، ما چنین چیزی را قبول نداریم که با لحاظ دو معنا حتماً باید به دو انتقال مستقل، منتقل به لفظ شویم، بلکه یک انتقال کافی است؛ نظیر رسیدن از دو لازمه به ملزوم واحد.

توضیح آنکه: اگر چیزی دو لازم داشته باشد که شما هر دو را درک کنید و از آنها به ملزوم واحد منتقل شوید، چه مشکلی پدید می‌آید؟! آیا لازم می‌آید که یک شیء دو تا باشد؟! فرضاً طلوع خورشید دو لازمه دارد؛ یکی نور و دیگری حرارت. حال اگر کسی هم از ناحیه حرارت درک کرد که خورشید طالع است و هم از ناحیه نور، از دو لازم به ملزوم واحد انتقال پیدا کرده و معلوم است که اینجا مشکلی ندارد. به همین صورت در مانحن‌فیه هم وقتی متکلم دو معنا را در نظر می‌گیرد، لازم نیست که دو لحاظ نسبت به لفظ داشته باشد، بلکه دو لحاظ نسبت به معنا دارد با ملحوظ واحد که همان لفظ واحد است.

بله، مثال خورشید از حیثی با مانحن‌فیه تفاوت دارد و آن اینکه: ملحوظ بالذات در بحث ما (لفظ) یک امر آلی است؛ زیرا لفظ بنفسه اصالت ندارد و فقط وسیله رسیدن به معناست. اما ملحوظ در مثال، یعنی «خورشید» آلی نیست و اصالت دارد. منتها این فرق تأثیری در بحث ندارد؛ زیرا از آن جهتی که مورد نظر ماست (رسیدن از دو شیء به یک شیء) یکسان هستند و مهم نیست منشأ آن چه باشد و لازم هم نیست از قبیل علت و معلول باشند، بلکه حتی اگر از لوازم عرفی باشند نیز مشکلی ندارد.

بنابراین معلوم شد آنچه را شما برای برهان خود مفروض گرفتید که «با لحاظ معنا باید لفظ را هم لحاظ کرد و اگر لحاظ معنا متعدد شود باید لحاظ لفظ هم متعدد شود. پس ملحوظ واحد متعدد می‌شود و با فرض لفظ واحد سازگاری ندارد» صحیح نیست و ما آن را قبول نداریم.

سپس مرحوم امام قدس سره در تهذیب دو اشکال به صورت «إن قلت» مطرح می‌کنند که البته در مناهج و تنقیح هم به نحو دیگری آمده است منتها بیان تهذیب بهتر است و لذا این دو اشکال را از آنجا ذکر می‌کنیم.

اشکال اول: به هر حال لحاظ معنا مستلزم لحاظ لفظ است و امکان ندارد شما معنا را لحاظ کنید اما این لحاظ به لفظ سرایت نکند، بلکه سرایت می‌کند و در نتیجه با لحاظ دو معنا، باید دو لحاظ آلی و تبعی برای لفظ وجود داشته باشد.

جواب: این ادعای بی‌جایی است و لازمه‌اش آن است که لحاظ استقلالی، آلی شود؛ زیرا لحاظ معنا استقلالی است و لحاظ لفظ آلی است، لذا اگر بگویید لحاظ معنا قهراً به لفظ سرایت می‌کند، یعنی لحاظ معنا که استقلالی است منقلب به لحاظ آلی شود، درحالی‌که چنین چیزی محال است.

اشکال دوم: ممکن است کسی بگوید به هر حال وقتی متکلم معنا را لحاظ کرد، بالعرض و المجاز لفظِ در خارج را هم لحاظ کرده است. بنابراین از لحاظ دو معنا لازم می‌آید که دو لحاظ برای لفظی که در خارج هست و ملحوظ بالعرض است داشته باشیم، درحالی‌که لفظ واحد نمی‌تواند دو لحاظ داشته باشد.

جواب: لحاظ بالعرض و المجاز حقیقتاً لحاظ نیست و اگر محذوری وجود داشته باشد در لحاظ حقیقی است. بله، عرفاً گفته می‌شود لفظ خارجی هم ملحوظ است، ولی این در واقع وصف به حال متعلق است و خود لفظ حقیقتاً ملحوظ نیست. لذا لفظ خارجی و حتی ملحوظ بالذات می‌تواند دو لحاظ مجازی داشته باشد و محذوری وجود ندارد.

خلاصه نقد مرحوم امام قدس سره نسبت به محذور برای متکلم

تقریر اول مرحوم امام قدس سره از بیان آخوند رحمه الله این بود که: متکلم حین اراده کلام باید معنا را لحاظ کند و لحاظ معنا مستتبع لحاظ لفظ است و چون دو معنا داریم، پس لفظ که ملحوظ بالذات است باید دو بار لحاظ شود، درحالی‌که فرض شد لفظ واحد است. مرحوم امام قدس سره در اشکال فرمودند: چرا متکلم باید هنگامی که دو معنا را لحاظ می‌کند لفظ را هم دوبار لحاظ کند؟! چنین کاری هیچ لزومی ندارد، بلکه می‌تواند یک لحاظ داشته باشد و همچنان که اگر دو لازمه یک شیء ‌را درک کند به یک ملزوم می‌رسد، وقتی دو معنا را به لحاظ واحد لحاظ می‌کند، به لفظ واحد که ملحوظ بالذات است می‌رسد. إن قلت که: لحاظ معنا به لفظ سرایت می‌کند و لفظ هم به تبع دوبار ملحوظ می‌شود. قلت: این کلام مستلزم آن است که لحاظ استقلالی معنا منقلب به لحاظ آلی لفظ شود و این انقلاب محال است. إن قلت: به هر حال لفظ در خارج ولو بالعرض و المجاز، ملحوظ است و لذا اشکال اجتماع لحاظین در شیء واحد باقی است. قلت: ملحوظ بالعرض و المجاز، یعنی حقیقتاً ملحوظ نیست و لذا محذوری ندارد. به‌علاوه چنین چیزی خلاف واقع است که لفظ بالعرض و المجاز ملحوظ باشد.

اما اگر محذور برای سامع باشد، به این بیان که: «سامع وقتی لفظی را که در دو معنا استعمال شده می‌شنود باید دو معنا را در ذهن خودش دریافت کند و از آنجا که لفظ تابع معناست، اگر دو معنا در ذهن بود باید دو لحاظ لفظ هم در ذهن باشد، درحالی‌که فرض شد لفظ واحد است. پس استعمال لفظ در اکثر از معنا مستلزم تعدد شیء واحد می‌شود» مرحوم امام قدس سره می‌فرمایند: این هم درست نیست و لزومی ندارد که وقتی سامع دو معنا را تصور کرد لفظ نیز دوبار ملحوظ باشد؛ زیرا سامع ابتدا لفظ را دریافت می‌کند و بعد از دریافت لفظ منتقل به دو معنا می‌شود و اصلاً دو معنا در مرتبه بعد از دریافت لفظ است، پس چگونه آن دو معنا که در مرتبه بعد است موجب شود لفظی که در مرتبه قبل است تعدد لحاظ داشته باشد؟!

در عکس این قضیه، فرضاً اگر دو نفر در آنِ واحد، دو لفظ یکسان را به‌کار بردند و مثلاً یکی با صدای درشت و دیگری با صدای نازک گفت: «اسد»، چند معنا به ذهن شما می‌آید؟ معلوم است که بیش از یک معنا به ذهن نمی‌آید با اینکه دو لفظ بوده است. در مانحن‌فیه هم که عکس این مثال است، یک لفظ می‌آید و منجر به دو معنا می‌شود و این مشکلی ایجاد نمی‌کند؛ این‌گونه نیست که چون دو لحاظ معنا داریم حتماً باید دو لحاظ لفظ هم داشته باشیم و چنین چیزی ادعای بی‌جایی است.

بررسی پاسخ مذکور و بیان پاسخ برگزیده

حقیقت آن است نقدی که ایشان بر تقریر خود وارد کردند نقد درستی است، منتها به نظر ما بالاتر از این هم می‌توانستند اشکال کنند.

ایشان فرمودند: نه متکلم مجبور است که هنگام استعمال لفظ در دو معنا، دو لحاظ نسبت به لفظ داشته باشد و نه سامع مجبور است هنگام دریافت لفظ، این دو لحاظ را داشته باشد. ولی ما یک گام بالاتر می‌رویم و می‌گوییم: فرضاً اگر کسی اصرار کند که حتماً باید دو لحاظ باشد و مثلاً وقتی گفته شد: «عین» و هم عین باکیه و هم عین جاریه اراده شد، مستلزم این باشد که دو لحاظ بالذات نسبت به لفظ وجود داشته باشد، بازهم مانعی ندارد؛ زیرا مدعا این است که لفظ خارجی و صادر شده از دهان متکلم واحد است و ما بیش از این مدعی نیستیم، لذا اینکه لفظ ذهنی یعنی آن ملحوظ بالذات، دوتا باشد مشکلی ندارد.

اساساً اینکه عده‌ای گفته‌اند «استعمال لفظ واحد در اکثر از معنا جایز است» به این معناست که آنچه از متکلم صادر می‌شود و سامع می‌شنود واحد است و کاری ندارند که در ذهن‌ها ـ چه ذهن متکلم و چه ذهن سامع ـ چه اتفاقی می‌افتد. بنابراین روی لفظ خارجی متمرکز می‌شویم و می‌گوییم اگر لفظ خارجی واحد بود، ولو ملحوظ ذهنی متعدد باشد خارج از فرض نیست و هیچ مشکلی ندارد. تمام همت شما این بود که بفرمایید مستلزم آن است که ملحوظ بالذات که در ذهن یکی است دوتا باشد، ولی ما اصلاً از ابتدا فرض نکردیم که ملحوظ بالذات یعنی لفظِ در ذهن یکی است، بلکه می‌گوییم ملحوظ بالذات می‌تواند دوتا باشد و در نتیجه محذور فوق پیش نمی‌آید.

بله، مرحوم امام قدس سره در تقریر خود، محذوری نسبت به این حرف فرمودند که: اگر بگوییم لفظ خارجی واحد است و ملحوظ بالذات دوتاست، لازم می‌آید که شی‌ء واحد، در آنِ واحد دوبار معلوم باشد و منکشف به انکشافین شود. لذا باید ببینیم آیا واقعاً چنین محذوری وجود دارد و محال است که شی‌ء واحد معلوم به علمین و منکشف به انکشافین باشد یا نه؟

دفع این محذور از مثالی که در توضیح فرمایشات ایشان گفته شد، روشن می‌شود. در آنجا گفتیم فرضاً اگر کسی به‌وسیله ادراک حرارت و نیز نور خورشید در زمان واحد، فهمید که خورشید طالع است، این چه مشکلی دارد؟! در این مثال، منکشف یعنی خورشید واحد است، اما چون واجد دو حیثیت است دو انکشاف دارد. بله، شیء واحد از حیث واحد نمی‌تواند دو انکشاف داشته باشد؛ چون به هر حال تعدد منشأ می‌خواهد، ولی انکشاف شیء واحد از دو جهت و دو حیثیت مانعی ندارد؛ مثلاً هم‌زمان از حیث اینکه دستش حرارت می‌بیند و نیز از حیث اینکه نور تابیده و معلوم است که از خورشید است، می‌فهمد که خورشید هست و این انکشاف را دارد. پس انکشاف در آنِ واحد از دو حیث مانعی ندارد.

به تعبیر دیگر: ما در ردّ بیان محقق نائینی رحمه الله قبول کردیم‌ که نفس در آنِ واحد می‌تواند دو یا چند توجه داشته باشد و خود امام قدس سره هم این را قبول دارند. لذا در مانحن‌فیه نیز می‌گوییم نفس در آنِ واحد می‌تواند از دو حیثیت متوجه باشد و نهایت این است که هم‌زمان دو صورت ذهنیه مثل هم دارد، منتها از دو کانال و مجرای مختلف؛ مثلاً یکی از طریق دیدن و دیگری از طریق حس لامسه حاصل شده و در نتیجه دو وجود ذهنی پیدا کرده است. چنین چیزی مشکلی ندارد.

اما مهم‌ترین جواب این است که فرضاً اگر کسی در جواب قبلی هم مناقشه داشته باشد و بگوید از دو حیث هم محال است که دو صورت از شیء واحد در ذهن بیاید، اما در دو آنِ متعاقب قطعاً مشکلی ندارد و همان‌طور که سابقاً گفتیم، فرایند استعمال لفظ در اکثر از معنا معمولاً در یک آن، اتفاق نمی‌افتد، بلکه در آنات متعاقبه اتفاق می‌افتد؛ یعنی اگر لفظی در اکثر از معنا استعمال شود، هم متکلم و هم سامع، معانی را در آنات متعاقبه درک می‌کنند، منتها فقط یک لفظ را القا و دریافت می‌کنند.

مثلاً وقتی لفظ «عین» القا می‌شود، با توجه به سابقه لفظ که از قبل می‌دانند برای «عین باکیه» وضع شده است، یک صورت از معنا در ذهن می‌آید و در عین حال، یک صورت از لفظ هم به ذهن می‌آید. سپس در آنِ بعد، با توجه به اینکه همان لفظ خارجی برای «عین جاریه» هم وضع شده است، متعاقباً یک صورت دیگر از معنا و بالتبع یک صورت ذهنی دیگر از لفظ در ذهن می‌آید. همین مقدار برای صحت استعمال لفظ در اکثر از معنا کافی است و مشکلی هم ایجاد نمی‌شود.