استعمال حقیقی و مجازی (جلسه ۷۵)

دلالت تصدیقی یا دلالت جدّی حتماً باید همراه اراده باشد؛ چون اصلاً معنای دلالت جدّی این است که متکلم معنا را جدّاً اراده کرده است. لذا اگر اراده نباشد، اصلاً دلالت جدّی معنا ندارد. به بیان دیگر، در خود دلالت جدّی و تعریف آن نهفته است ...

تقریرات درس خارج اصول

آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته

دوره سوم، سال اول، جلسه هفتا د و پنجم (۱۳۹۷/۱۲/۱۸)

بررسی دخالت اراده در دلالت استعمالی

آنچه تاکنون گفتیم در مورد دخالت اراده در دلالت تصوری و وضعی بود. اما چنان‌که در جلسات قبل گفتیم دلالت استعمالی یا تصدیقی اولی هم داریم که مقصود، تصدیق به این است که متکلم لفظ را در این معنا استعمال کرده است. اکنون می‌خواهیم بررسی کنیم که آیا در دلالت استعمالی اراده دخیل است یا نه؟

به نظر ما دلالت استعمالی هم به همان نحوی است که در دلالت تصوری بیان کردیم؛ یعنی باید اراده جری بر قانون وضع باشد تا وقتی متکلم لفظ را استعمال می‌کند بگوییم دلالت استعمالی دارد و تصدیق ‌کنیم که لفظ را در معنا استعمال می‌کند. بلکه حتی در اینجا واضح‌تر است؛ زیرا متکلم می‌خواهد لفظی را بر طبق علامیتی که برای آن وضع شده است در معنایی به‌کار گیرد، لذا تا اراده نباشد چنین دلالت و تصدیقی وجود ندارد، مگر خطائاً و توهماً. البته فعلاً مقصود استعمال لفظ در معنای موضوعٌ‌له آن است.

البته در اینجا هم به‌هیچ‌وجه آن اراده داخل در معنای مستعمَلٌ‌فیه نیست و مستعمَلٌ‌فیه همان طبیعت است، منتها می‌گوییم تا اراده نباشد نمی‌توان گفت لفظ در معنای خود استعمال شده است و به تعبیر دیگر، می‌توان گفت استعمال تابع اراده است.

تفاوت دلالت تصوری و دلالت استعمالی از حیث دخالت اراده

حال این سؤال مطرح می‌شود که پس فرق دلالت استعمالی با دلالت تصوری از حیث دخالت اراده چیست؟

می‌گوییم در دلالت تصوری حیثیت اراده اصلاً مورد نظر نیست، هرچند موجود است؛ زیرا گفتیم تا اراده جری بر طبق قانون وضع نباشد دلالت تصوری هم نیست، اما دلالت تصوری اصلاً نظر به اراده ندارد و تنها از حیث اینکه لفظ علامت برای معناست در نظر گرفته می‌شود. بر خلاف دلالت استعمالی که ما به آن اراده توجه داریم و حیثیت وجود اراده استعمال لفظ در معنا مورد نظر است.

نتیجه این تفاوت هم آن است که اگر متکلم مَجاز به‌کار برد، یعنی لفظی را که برای معنایی وضع شده است به مناسبت در معنای دیگری به‌کار برد، در این صورت دلالت تصوری با دلالت استعمالی متفاوت می‌شود؛ یعنی دلالت تصوری همان معنای موضوعٌ‌له می‌شود و دلالت استعمالی معنای مجازی می‌شود.

البته در این صورت با نظر دقیق، دلالت تصوری موجود نیست، بلکه تنها شأنیت آن موجود است؛ زیرا هرچند متکلم قانون وضع را رعایت کرده و طبق قانون وضع می‌توان لفظی را که برای معنایی وضع شده است، به مناسبت در معنایی دیگر استفاده کرد، منتها در این صورت دیگر لفظ اسد بالفعل بر معنای موضوعٌ‌له یعنی «حیوان مفترس» دلالت نمی‌کند، پس دلالت وضعی تصوری ندارد. اما با این حال شأنیت دلالت را دارد و فرد از لفظی استفاده کرده است که اگر قرینه نبود، دلالت بر حیوان مفترس داشت.

بررسی دخالت اراده در دلالت تصدیقی ثانی یا دلالت جدّی

اکنون می‌خواهیم نوع سوم دلالت را بررسی کنیم که از آن به دلالت تصدیقی یا دلالت جدّی تعبیر می‌شود و مقصود از آن این است که مخاطب یا سامع و مطلع بر کلام، تصدیق کند که متکلم معنایی را جدّاً اراده کرده است؛ زیرا همان‌طور که قبلاً ذکر کردیم گاهی متکلم معنای حقیقی را جدّاً اراده می‌کند و گاهی غیر معنای حقیقی را که این از قرینه فهمیده می‌شود.

همان‌طور که روشن است دلالت تصدیقی یا دلالت جدّی حتماً باید همراه اراده باشد؛ چون اصلاً معنای دلالت جدّی این است که متکلم معنا را جدّاً اراده کرده است. لذا اگر اراده نباشد، اصلاً دلالت جدّی معنا ندارد. به بیان دیگر، در خود دلالت جدّی و تعریف آن نهفته است که متکلم باید اراده داشته باشد، پس دلالت تصدیقی یا دلالت جدّی حتماً تابع اراده است.

البته همان‌طور که در دو مرحله قبل گفتیم، حتی در اینجا هم آن اراده مأخوذ در معنا نیست، بلکه فقط می‌دانیم ذات معنا جدّاً اراده شده است.

ثمرۀ بحث

آیا این مبحث که «دلالت تابع اراده است» اثری هم دارد؟ بنابر تقریبی که بعضی داشتند که اراده قید برای موضوعٌ‌له باشد، به سختی می‌توان برای آن ثمره‌ای تصور کرد و آن این است که:

اگر کسی احراز کرد که متکلم می‌خواهد معنای موضوعٌ‌له را به‌کار گیرد و هیچ چیز دیگر جز آن را احراز نکرد، طبق این مبنا که مراد بودن هم جزء موضوعٌ‌له است احراز می‌کند که معنا مورد اراده متکلم نیز قرار گرفته است ـ حال یا به اراده استعمالی یا اراده جدی، به‌حسب آنچه که در موضوعٌ‌له ‌اخذ کرده‌اند ـ برخلاف مبنایی که اراده را جزء موضوعٌ‌له قرار نمی‌دهد، که طبق این مبنا باید مراد بودن را از ظاهر حال متکلم و قرائن حافه خارجیه به‌دست آوریم. البته تفکیک این دو در مقام عمل امکان ندارد و آنچه گفتیم فقط صرف فرض است و اگر هم اثر عملی داشته باشد بسیار نادر است.

وضع مرکبات

بحث بعدی این است که آیا مرکبات، چه تامه و چه ناقصه، غیر از وضعی که برای مفردات و هیئت آن هست، وضع سومی هم دارد یا نه؟

مثلاً در جمله‌ای نظیر «زیدٌ قائمٌ»، وضع در مفردات این‌چنین است که «زید» یک موضوعٌ‌له دارد که همان شخص خاص است و موضوعٌ‌له‌ «قائم» هم معنای مشتق است و برای ذاتی که ثبت له المبدأ وضع شده است. علاوه بر آن، جمله هیئتِ مبتدا و خبری هم دارد که برای نسبت دادن یک معنا به چیزی دیگر وضع شده است و این وضع نوعی است؛ یعنی چیزی مبتدا باشد و چیزی خبر باشد. حال بحث این است که آیا این جمله علاوه بر وضع مفردات و هیئت، وضع ثالثی هم نیاز دارد یا نه؟

تقریباً همه گفته‌اند که نیازی به وضع مرکبات نیست، زیرا مفردات جمله وضع دارد و هیئت آن هم وضعی دارد و وضع دیگری لازم نیست. در مقابل، چه‌بسا بعضی ادعا کنند که علاوه بر این‌ها باید وضع دیگری هم داشته باشد. اما معلوم است که این ادعای بی‌جایی است؛ زیرا نیازی به وضع دیگر نیست و وقتی که مفردات جمله دالّ بر مطلب بودند و هیئت ترکیبیه هم دالّ بر نسبت بود، آنچه مقصود است افاده می‌شود و نیازی به وضع ثالث ندارد، بلکه لغو است.

و اصلاً شاید مقصود کسانی که گفته‌اند مرکبات وضع خاصی دارند، این بوده که باید هیئت آنها وضع شود، وگرنه بعید است مرادشان این باشد که علاوه بر هیئت و مفردات، وضع سومی هم لازم است.